جدول جو
جدول جو

معنی رخ کن - جستجوی لغت در جدول جو

رخ کن
(رُ کَ)
دهی از دهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد. سکنۀ آن 86 تن. آب آن از چشمه. محصول عمده آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
رخ کن
رخت کن حمام
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتش سرخ کن
تصویر آتش سرخ کن
ظرف کوچک سیمی که در آن چند تکه زغال داغ شده می ریزند و در هوا می چرخانند تا مشتعل شود، آتش چرخان، آتش گردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رختکن
تصویر رختکن
جایی در حمام، ورزشگاه و مانند آن برای عوض کردن لباس
فرهنگ فارسی عمید
(تَ سُ کُ)
جوّاله. آتش گردان
لغت نامه دهخدا
تصویری از رخت کن
تصویر رخت کن
اطاقی که درآن لباس خود را بیرون آورند و به رخت آویز آویزان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
محفظه کوچک سیمی که در آن چند قطعه آتش و زغال نهند و در هوا چرخانند تامشتعل گردد آتش چرخان آتش سرخ کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخت کن
تصویر رخت کن
((~. کَ))
اتاقی که در آن لباس از تن درآورند و در جارختی گذارند، جایی از گرمابه که در آن لباس ها را از تن درآورند
فرهنگ فارسی معین